وی همچنین تاکید کرد زمانی که در صورتش سوراخ ایجاد می کند، دردی احساس نمی کند و شب ها پس از اینکه مطمئن می شود حلقه ها سر جایش هستند، می خوابد.
ازدواج الن داویدسون زن صاحب رکورد بیشترین تعداد حلقه روی بدن در ادینبورگ اسکاتلند
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
به گزارش ایران ناز منا پریچارت 26 ساله دختر دوساله اش را در حالی به این صخره نوردی پرخطر برده بود كه حتی برای وی یك كلاه ایمنی به همراه نداشت.
وی در دفاع از این حركت پر خطر میگوید: زندگی كلا رویایی با مخاطرات است . دخترم در حین صخره نوردی به من میگفت مادر بالاتر برو و این مرا تشویق میكرد.
این زن ساكن ولز است و با خانواده اش زندگی میكند و میگوید من عاشق خطر كردن هستم و به نظرم نه تنها كارم خطرناك نبوده بلكه به دخترم یاد میدهد چگونه در آینده از مواجه شدن با سختی ها نهراسد.
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
به گفته پلیس، او در دفتر خاطراتش نوشته كه دوستش را با ضربات چاقو به قتل رسانده و سپس گردنش را از بدنش جدا كرده است.
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
برای دیدن اداده عکسها بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:

موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
روزي يک زوج،بيست و پنجمين سالگرد ازدواجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اينکه در طول 25 سال حتي کوچکترين اختلافي با هم نداشتند. تو اين مراسم سردبيرهاي روزنامه هاي محلي هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختي شون رو) بفهمند.سردبير ميگه:آقا واقعا باور کردني نيست؟ يه همچين چيزي چطور ممکنه؟
شوهره روزاي ماه عسل رو بياد مياره و ميگه: بعد از ازدواج براي ماه عسل به شميلا رفتيم،اونجا ...
براي اسب سواري هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب کرديم.اسبي که من انتخاب کرده بودم خيلي خوب بود ولي اسب همسرم به نظر يه کم سرکش بود.سر راهمون اون اسب ناگهان پريد و همسرم رو زين انداخت .
همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"اين بار اولته"
دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد.بعد يه مدتي دوباره همون اتفاق افتاد اين بار همسرم نگاهي با آرامش به اسب انداخت و گفت:"اين دومين بارت"
بعد بازم راه افتاديم .وقتي که اسب براي سومين بار همسرم رو انداخت خيلي با آرامش تفنگشو از کيف برداشت و با آرامش شليک کرد و اونو کشت.
سر همسرم داد کشيدم و گفتم :"چيکار کردي رواني؟ حيوان بيچاره رو کشتي!ديونه شدي؟"
همسرم با خونسردي يه نگاهي به من کرد و گفت: "اين بار اولت بود "!!!
موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسبها:
آقایون چطور از عابر بانک پول می گیرند ؟
۱- با ماشین میرن سراغ بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک |
۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن
۳- کد رمز رو میزنن و مبلغ درخواستی رو وارد میکنن
خانمها چطور از عابر بانک پول می گیرند ؟
۱- با ماشین میرن دم بانک
۲- توی آینه آرایششون رو چک میکنن
۳- به خودشون عطر میزنن
۴- موهاشون رو چک میکنن
۵- توی پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن
۶- توی پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن
۷- بلاخره ماشین رو پارک میکنن و میرن دم دستگاه عابر بانک
۸- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن
۹- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه
۱۰- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون
۱۱- دنبال کارت عابر بانکشون میگردن
۱۲- کارت رو وارد دستگاه میکنن
۱۳- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یادداشت کردن میگردن
۱۴- کد رمز رو وارد میکنن
۱۵- دو دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن
۱۶- کنسل میکنن
۱۷- دوباره کد رمز رو میزنن
۱۸- کنسل میکنن
۲۳- دستگاه ارور میده
۲۴- بیشترین مبلغ ممکن رو درخواست میکنن
۲۵- انگشتاشون رو برای شانس روی هم میذارن
۲۶- پول رو میگیرن
۲۷- برمیگردن به ماشین
۲۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن
۲۹- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن
۳۰- استارت میزنن
۳۱- پنجاه متر میرن جلو
۳۲- ماشین رو نگه میدارن
۳۳- دوباره برمیگردن جلوی بانک
۳۴- از ماشین پیاده میشن
۳۵- کارتشون رو از توی دستگاه عابر بانک برمیدارن
۳۶- سوار ماشین میشن
۳۷- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده
۳۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن
۳۹- نگاهی به موهاشون میندازن
۴۰- راه میفتن و میندازن توی خیابون اشتباه
۴۱- برمیگردن
۴۲- میندازن توی خیابون درست
۴۳- پنج کیلومتر میرن جلو
۴۴- ترمز دستی رو آزاد میکنن (میگم چرا انقدر یواش میره ها!)
۴۵- به حرکت ادامه میدن
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
سه زن انگلیسی ، فرانسوی و لر با هم قرار میذارن که اعتصاب کنن و دیگه
توی خونه کار نکنن و بعد از یک هفته نتیجه کار رو به همدیگه بگن
زن فرانسوی گفت:
به شوهرم گفتم که من دیگه خسته شدم بنابراین نه نظافت منزل، نه آشپزی، نه
اتو و خلاصه از اینجور کارا دیگه بریدم. خودت یه فکری بکن من که دیگه
نیستم یعنی بریدم.
روز بعد خبری نشد،
روز بعدش هم همینطور
روز سوم اوضاع عوض شد،
شوهرم صبحانه را درست کرده بود و آورد تو رختخواب.
من هم هنوز خواب بودم وقتی بیدار شدم رفته بود.
زن انگلیسی گفت:
من هم مثل فرانسوی همونا رو گفتم و رفتم کنار.
روز اول و دوم خبری نشد
ولی روز سوم دیدم شوهرم لیست خرید رو کاملا تهیه کرده بود، خونه رو تمیز
کرد و گفت کاری نداری عزیزم و بعدشم منو بوسید و رفت.
زن لره گفت:
من هم عین شما همونا رو به شوهرم گفتم.
روز اول چیزی ندیدم
روز دوم چیزی ندیدم
روز سوم چیزی ندیدم
شکر خدا روز چهارم
یه کمی تونستم با چشم چپم ببینم !!!
موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسبها:
|
. .»
پيرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم يه شب بريم اونجا... اسم رستوران چي بود؟ پيرمرد اول کلي فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چيزي يادش نيومد. بعد پرسيد: «ببين، يه حشره اي هست، پرهاي بزرگ و خوشگلي داره، خشکش مي کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه مي دارن، اسمش چيه؟ پيرمرد دوم: «پروانه؟ پيرمرد اول: «آره!» بعد با فرياد رو به پيرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستوراني که ديروز رفتيم اسمش چي بود؟
پيرمرد اول: «من و زنم ديروز به يه رستوران رفتيم که هم خيلي شيک و تر تميز و با کلاس بود، هم کيفيت غذاش خيلي خوب بود و هم قيمت غذاش مناسب بود
دو تا پيرمرد با هم قدم مي زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومي در حال قدم زدن بودن
موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسبها:
یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود. بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد اما دختر خانوم عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه ، به حراست میگه. روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت " من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت " اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن. ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد. چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!! نتیجه اخلاقی این ماجرا. پسرهای گرامی دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند
موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسبها:













































