_ قبل از ازدواج وزن ایدهآل با چهرهای بشاش، بعد از ازدواج چاق و افسرده و منزوی.
نتیجهگیری اخلاقی: آمادگی بدن در مقابله با روزهای سخت
_ قبل از ازدواج ایستادن در صف سینما و استخر، بعد از ازدواج ایستادن در صف شیر و گوشت.
نتیجهگیری اخلاقی: آموزش ایستادگی
_ قبل از ازدواج تعطیلات رفتن به دیزین واسكی، بعد از ازدواج در تعطیلات شست و شوی خانه و لباس.
نتیجهگیری اخلاقی: پر شدن اوقاتفراغت
_ قبل از ازدواج نوشتن كتاب شعر و رمان، بعد از ازدواج نوشتن داستان پرنده در قفس.
نتیجهگیری اخلاقی: شهرت بادآورده
_ قبل از ازدواج صحبت تلفنی بیمحاسبه زمان، بعد از ازدواج اتهام به پرحرفی حتی برای ده دقیقه.
نتیجهگیری اخلاقی: حفظ عضلات صورت
_ قبل از ازدواج رفتن به سفرهای هفتگی، بعد از ازدواج در حسرت رفتن به پارك سر كوچه.
نتیجهگیری اخلاقی: در امنیت كامل به سر بردن.
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:خواص ازدواج برای دختر خانم ها (طنز), | 13:50 | نویسنده : علیرضا |
وفاء جاسم حبیسه یک دختر 27 ساله عربستانی است که از سن 4 سالگی دچار یک بیماری ناشناخته شده است. او در اثر این بیماری از همان سن تا کنون نتوانسته حتی یک شب بخوابد. بیماری این دختر از یک شب در سن 4 سالگی او شروع شد.
به گزارش ایران ناز او در آن شب یکباره از خواب بیدار شد و فریاد کشید و به تشنج افتاد. اما پدر و مادر وی گمان کردند که کابوس دیده و این حادثه را امری طبیعی قلمداد کردند. این کابوس عجیب از آن زمان تا کنون که وفا جشن تولد 27 سالگی خود را برپا کرده، همچنان با او بوده است.
این تشنج، وفا را هرشب و حتی برخی از ساعات روز راحت نمیگذارد، به طوری که چهره این دختر جوان شبیه یک پیرزن 80 ساله شده است. به گزارش روزنامه الرایة، پزشکان برای درمان او و دریافت علت این تشنجهای شدید بسیار تلاش کردهاند، اما تا کنون موفق به درمان وی نشدهاند.
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:باورنکردنی و عجیب در مورد دختری 27 ساله, | 13:50 | نویسنده : علیرضا |
به گزارش ایران ناز آماندا ناکس امریکایی متهم است که در سال 2007 به همراه دوست ایتالیایش یک هم اتاقی انگلیسی را در پروجای ایتالیا به قتل رسانده است این روزها چشم انتظار رای نهایی دادگاه است.
حدود 4 سال است که این دختر در زندان به سر میبرد در دادگاه سال 2007 وی به 25 سال حبس محکوم شده بود که در حال حاضر درخواست تجدید نظر داده است.
حکم نهایی دادگاه مربوط به این پرونده هفته آینده و بعد از مذاکرات و بررسی هیئت منصفه و وکلای مدافع وی اعلام خواهد شد.
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:دخترجوان چشم انتظاررای نهایی دادگاه!!, | 13:44 | نویسنده : علیرضا |
یک زن معترض کره ای دویستمین روز زندگی در بالای یک جرثقیل 35 متری را گرامی داشت. "کیم جین سوک" به دلیل اخراج 400 تن از کارگران یک کمپانی کشتی سازی در بوسان کره جنوبی دست به اعتصاب زده و 200 روز است که بر بالای یک جرثقیل زندگی می کند.
خانم سوک دلیل انتخاب جرثقیل را گرامی داشتن یاد و خاطره یکی از کارکنان همین کمپانی دانست که چند سال قبل به دلیل اخراج از سر کار با بالا رفتن از جرثقیل خودکشی کرده بود. "کیم جین سوک" اعلام کرد :"من زمستان اعتصاب خود را شروع کردم و الان که تابستان شده و هوا نیز بسیار گرم است به اعتراض خود ادامه می دهم .
اینجا بسیار کوچک است به طوری که هیچ کاری نمی شود کرد ولی من نماینده کارگرانی هستم که بیکار شده اند و پایین نمی آیم مگر آنکه آنها به سر کارشان بازگردند."
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:اعتراض عجیب زنی بخاطر اخراج از کار!, | 13:44 | نویسنده : علیرضا |
به گزارش ایران ناز یک دختر 14 ساله هندی به طرز عجیبی از سه سال قبل 50 بار در روز به جای اشک خون گریه می کند. از بدن توینکل دویودی دختر 14 ساله هندی بدون اینکه دچار هیچ جراحت و زخمی شده باشد خون خارج می شود. از سه سال قبل این خون از چشمها، بینی، سر حد مو و پیشانی، گردن و کف پاهای این دختر 50 بار در روز خارج می شود.
این دختر در خصوص وضعیت خود توضیح داد: از چشمها، دستها، سر، گوشها، بینی و از همه جای سطح بدنم خون خارج می شود. وقتی خونریزی آغاز می شود من هیچ جراحتی ندارم اما این خونریزیها من را به شدت خسته می کنند و بعضی وقتها سردرد می گیرم. دکتر باچانان پزشک آمریکایی که در انگلیس کار می کند برای معاینه این دختر نوجوان به هند سفر کرده است.
وی اظهار داشت: من هرگز یک مورد مشابه این مورد را ندیده ام و یا در تاریخ پزشکی نخوانده بودم که خون به صورت خود به خود از پوست سر و یا کف دستها خارج شود. من بسیار خرسند خواهم شد اگر بتوانم به این نوجوان کمک کنم.
این پزشک آمریکایی در معاینه این دختر هیچ علامتی از بریدگی، کبودی و یا قرمزی مشاهده نکرد. وی گفت: "از نظر فیزیکی، غیرممکن است که خون از پوست سالم به بیرون تراوش کند اما من هیچ نشانه ای از بریدگی و یا کبودی در بدن این دختر ندیدم.
براساس گزارش دسی هات ماسالا، این دختر عجیب از دو سال قبل پس از اینکه به دلیل خونریزی از دو مدرسه اخراج شد ترک تحصیل کرد. وی در این باره گفت: من نمی خواهم خون از بدنم خارج شود. می خواهم به مدرسه بروم و یک زندگی عادی داشته باشم.
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:دختر 14 ساله و عجیبی که خون گریه میکند, | 13:40 | نویسنده : علیرضا |
آقای سیاه خان که گاه سیاه خان بوشهری نامیده میشود، از انسانهای عجیب در دنیا است که تا به حال در جهان همانند و مشابهی با شرایط جسمی او پیدا نشده است.
به گزارش ایران ناز به نقل از «پارسینه»، ۵۰ کیلومتری جنوب شیراز به نام زرقان در روستایی به نام لپوئی خانوادهای کشاورز زندگی میکرد.
فرزند سوم آنها ۱۲۹۱ شمسی (۱۹۱۲ میلادی) با زایمان طبیعی به دنیا آمد. دو فرزند قبلی خانواده مشکلی نداشتند و رشد طفل سوم نیز تا ۶ سالگی به نظر خانواده طبیعی بود. اما این بچه از ۶ سالگی به بعد به طور ناگهانی و سریع دچار رشد بدنی شد به طوری که در ۹ سالگی ۲۰ ساله به نظر میرسید.
در این زمان خانواده کودک عجیب به دلیل فقر شدید خانوادگی و غیر عادی بودن وضع طفل و مشکل بودن نگهداری و تغذیه او به ناچار از روستای لپوئی به شیراز تغییر مکان دادند. آنها در شیراز چند سال در محلی در نزدیکی دروازه اصفهان به طرف فلکه ولیعصر کنونی در محلهای به نام درشکه خانه که روزها و شبها محل توقف درشکهها بود، زندگی میکردند.
روزها در کنار خیابان و پیاده رو، کنار جوی آب و زیر سایه درختان و ساختمانها او را روی تکه پارچهای مینشاندند و مردم و رهگذران به صورت سیرک یا نمایش به دیدن هیکل و قیافه وحشتناک او میآمدند و گاه بعضی تماشاچیان به او کمکهای مادی مختصری به صورت صدقه میکردند. بعضی از بچهها به او سنگ میزدند و فریاد او بلند میشد ولی امکان و توان برخاستن و دفاع یا تلافی نداشت. گاه بچههای کوچک و زنها از مشاهده چهره و هیکل عجیب و ترسناک او از وحشت جیغ زده و گریه میکردند. شهرت این غول عجیب الخلقه و کریه به تدریج به شهرستانهای دیگر فارس رسید و از نقاط دوردست به دیدن این به قول بعضی در آن زمان «انسان جن زده» میآمدند. خانواده وی برای درمان او از داروهای گیاهی مختلف، بخورها، ادعیه، جادو، اوراد رفع جن و شربتهای طلسم شکن استفاده میکردند.
به تدریج عدهای افراد زرنگ و فرصت طلب با موافقت خانواده وی به صورت اکیپ دور او را گرفته و ابتدا از هر تماشاچی پول میگرفتند و بعد اجازه نزدیک شدن و مشاهده این فرد غول مانند را میدادند و بدینوسیله ممر معاشی برای خانواده و دیگران بود. در سال ۱۳۰۱ شمسی آقای دکتر قربان، بنیانگذار و اولین رئیس دانشکده پزشکی شیراز سیاه خان را میبیند و از آن پس مرتب به دیدن او میرود و علاوه بر کمکهای مالی مکرر برایش دارو و غذا میبرد. گاه با درشکه و با زحمت او را به دانشگاه پزشکی میآوردند و دکتر قربان به علت مشکلات پیاده و سوار کردن سیاه خان، خود در داخل درشکه او را معاینه و درمانهای لازم را تجویز میکرد. به دستور دکتر قربان به علت مشکل بودن زندگی در کوچه و منزل وی را در بیمارستان سعدی شیراز متعلق به دانشکده پزشکی بستری میکنند.
سیاه خان تا پایان زندگی اش در بیمارستان به سر میبرد. این هیولای خوفناک با قدی به طول ۲۵۹ سانتی متر و هیکلی با وزن ۲۵۰ کیلوگرم به زندگی پررنج خود ادامه داد. دکتر قربان به علت نادر بودن این فرد در جهان و شرایط بسیار عجیب او خیلی به او علاقه مند شده بود و در آن زمان به پزشکان و دانشجویان میگفت «سیاه خان در عالم پزشکی گوهر شب چراغی است» وزن جمجمه او که ۷/۵ کیلوگرم بود، تحمل این سر بزرگ و ترسناک را روی گردن سیاه خان مشکل میکرد. به علت وزن فوق سنگین بدن و طول زیاد قد و ناهنجاری شدید مهرهها و گردن و کمر قادر به سرپا ایستادن نبود و برای این کار احتیاج به کمک حداقل ۴-۳ نفر قوی هیکل داشت.
همه مهرهها به همدیگر جوش خورده و یک ستون یک پارچه شده بودند لذا ستون مهرهها قادر به حرکت و چرخش به اطراف و یا خم شدن به هیچ سویی نبود. رشد عضلانی و اندام نرم به نسبت اسکلت استخوانی عجیب الخلقه ضعیف تر بود، لذا کلاً به نسبت لاغر به نظر میرسید و اگر وزن اندام نرم او به تناسب قد او بود، مسلماً وزن کلی بدنش به مراتب زیادتر از ۲۵۰ کیلوگرم میبود. چهره او با برجستگیهای عجیب استخوانی و فیگور خارق العاده خود حتی برای افراد بزرگسال نیز ترسناک و دلهره آور بود.
پیشانی او با رشد شدید و ضخیم استخوانی به طرف جلو به صورت دیواره متراکم افقی پیش آمده و سپس رشد خود را با همان ضخامت به طرف پایین و جلو ادامه داده و یک دیواره سخت ستبر استخوانی جلو چشمهای او را از جلو و اطراف تا روی لب بالا پوشانده بود. طوری که از طرف جلو قادر به دیدن فضا و منظره جلو خود نبود و فقط قادر به دیدن جلو انگشتان پای خود روی زمین بود. میدان دید او به علت وجود این دیواره کلفت استخوانی در جلو و پایین و دو طرف پیشانی در دو طرف چپ و راست نیز از بین رفته و قادر به دیدن محیط اطراف و پهلوهای چپ و راست نبود.
فک پایین به صورت تیغه کلفت استخوانی به طرف پایین و جلو پیشرفت کرده و چندین سانتی متر رو به جلو آمده است. استخوان پشت سر او نیز به طرف عقب و اطراف رشد و پیشروی کرده و با جوش خوردن به مهرههای بالای گردن دیواره سخت سایه بان مانند استخوانی به روی گردن و کمی در اطراف روی شانهها به وجود آورده بود. کتفها و شانهها مشابه دو تا باله پهن استخوانی ضخیم ماهی از چپ و راست و کمی هم به جلو پیشرفتگی پیدا کرده بود.
کف پاها کاملاً صاف و به علت کف بسیار پهن و دراز پاها موقع راه رفتن تلپ تلپ کف پا به زمین کوفته میشد. حالات و اخلاق و روحیات او شبیه بچهها بود. فردی عقب مانده و کم هوش بود. گاه حالات شدید امیال جنسی بدون کنترل و خجالت داشت. اشتهای او به غذا در حد ۴-۳ نفر انسان سالم پراشتها بود. قواره هیکل او خیلی عجیب و وحشتناک بود.
به علت عمل استخوان سازی شدید در ستون مهرهها کلیه مهرهها از بالا تا پایین به صورت یک چوب خشک و یک تکه استخوان سخت در آمده بود و به هیچ وجه امکان حرکت ستون مهرهها به اطراف و چرخش یا خمیده شدن مهره به جهتهای مختلف وجود نداشت این ستون یک پارچه مهرهها از بالا به طور کامل به گردن و جمجمه به طور فیکس جوش خورده بود و موجب شده بود گردن و سر و چهره هیچگونه حرکت و تکان و خمیدگی و چرخش را به هیچ طرفی نداشته باشد و در واقع تمام بدن به جز دستها و پاها به صورت یک قطعه استخوانی یک پارچه جوش خورده درآید درست شبیه رباط آهنی.
دیواره جمجمه از تمام اطراف رو به داخل محفظه جمجمه و نیز رو به فضای بیرون شدیداً رشد کرده و ضخیم شده بود و به علت این رشد جمجمه به طرف محفظه داخلی خود و کم شدن پیشرونده فضای داخلی جمجمه نتیجتاً مغز و محتویات داخل جمجمه از همه طرف تحت فشار شدید و دائمی دیواره فولادین قرار گرفته و موجب بروز مشکلاتی مثل عقب ماندگی، بیماریهای روانی و عصبی، تحریکات شدید طغیان دار جنسی، بی حوصلگی، عصبانیت، گریه و اشتهای سیری ناپذیر به غذا شده بود. سیاه خان سالها از بیماری مقاربتی و جلدی و ریوی رنج میبرد. در موارد عصبانیت مثل بچههای کوچک گریه میکرد، فریاد میکشید، ناسزا میگفت و گاه صدای گریه او نازک و بچه گانه میشد.
حجم جمجمه وی ۱۴۷۰ سانتی متر مکعب بود. طول دست او ۱۱۷ سانتی متر و طول پای او ۱۲۵ سانتی متر بود. به علت حجیم و سنگین بودن جمجمه و گردن و سنگین بودن هیکل او و فشار دائم این وزن زیاد روی ستون فقرات ستون مهرهها در ناحیه سینه و پشت به طرف عقب و کمی به سمت راست قوز برداشته بود. اگر این قوز وجود نداشت، قد کامل او بیش از ۲۵۹ سانتی متر فعلی میبود.
این غول عجیبالخلقه و هیولای روی زمین، به علت ذات الریه و سپسیس فوت میکند. دکتر قربان نه تنها به این غول که در دنیا مشابه نداشت در دوره حیاتش علاقه شدیدی داشت، بلکه بعد از مرگ او نیز او را دوست داشت و تأکید میکرد اسکلت کامل استخوانی او را به صورت سالم و یکپارچه برای مشاهده، مطالعه و پژوهش پزشکان و دانشجویان در محلی در اختیار آنان قرار دهد ولی جو فرهنگ مردم در آن زمان به ویژه جامعه روستایی و اعتقادات و باورهای آنان، مانعی بزرگ برای دخالت و تغییرات و یا تصاحب جسد سیاه خان میشد.
لذا دکتر قربان با ترفند مدبرانه و تحت عنوان تقبل مراسم دفن او و تعهد کلیه هزینه و تشریفات حمل و نقل و غسل و کفن او از طرف دانشکده پزشکی و حتی برای آرامش فامیل او تا حدی بزرگداشت و احترام مرحوم، جسد او را برای چندسال در محلی مخفی و ناشناخته که حتی خیلی از پرسنل در دانشکده و اطرافیان دکتر قربان و هیچ یک از خانواده مرحوم سیاه خان اطلاع نداشتند، نگهداری کرده و بعد از عودت فامیل او به روستای خود و پس از اینکه آبها از آسیاب ریخته شد و تا حدودی خاطره او به فراموشی سپرده شد، و دیگر پیگیری و ادعایی وجود نداشت، بعداز چندسال جسد او را بیرون آورده و به بخش آناتومی دانشکده پزشکی (در محلی محفوظ و محرمانه) برد و طی عملیات پزشکی و بهداشتی و ضدعفونی کلیه نسوج نرم بیرون و اندرون بدن را حذف و پاک و خارج کرده و اسکلت استخوانی یک پارچه و سالم و کامل او را پس از پروسسهای علمی آماده کرده و در یک اتاقک شیشهای محفوظ و محکم و بدون دسترس لمس به آن در معرض مشاهده همگانی در سالن ورودی دانشکده پزشکی شیراز در بالای پلههای ورودی قرار داد. هم اکنون هیولای غول آسای وحشتناک در این محل در جلو چشم همه بازدیدکنندگان و پژوهشگران با احترام سرپا ایستاده است و همه افراد میتوانند با او ملاقات کنند و از عجایب خلقت خدا بازدید کنند. او دیگر درد و رنجی ندارد و راحت و محکم با چهره کریه و ترسناک خود با قامت راست ایستاده است.
به گزارش ایران ناز به نقل از «پارسینه»، ۵۰ کیلومتری جنوب شیراز به نام زرقان در روستایی به نام لپوئی خانوادهای کشاورز زندگی میکرد.
فرزند سوم آنها ۱۲۹۱ شمسی (۱۹۱۲ میلادی) با زایمان طبیعی به دنیا آمد. دو فرزند قبلی خانواده مشکلی نداشتند و رشد طفل سوم نیز تا ۶ سالگی به نظر خانواده طبیعی بود. اما این بچه از ۶ سالگی به بعد به طور ناگهانی و سریع دچار رشد بدنی شد به طوری که در ۹ سالگی ۲۰ ساله به نظر میرسید.
در این زمان خانواده کودک عجیب به دلیل فقر شدید خانوادگی و غیر عادی بودن وضع طفل و مشکل بودن نگهداری و تغذیه او به ناچار از روستای لپوئی به شیراز تغییر مکان دادند. آنها در شیراز چند سال در محلی در نزدیکی دروازه اصفهان به طرف فلکه ولیعصر کنونی در محلهای به نام درشکه خانه که روزها و شبها محل توقف درشکهها بود، زندگی میکردند.
روزها در کنار خیابان و پیاده رو، کنار جوی آب و زیر سایه درختان و ساختمانها او را روی تکه پارچهای مینشاندند و مردم و رهگذران به صورت سیرک یا نمایش به دیدن هیکل و قیافه وحشتناک او میآمدند و گاه بعضی تماشاچیان به او کمکهای مادی مختصری به صورت صدقه میکردند. بعضی از بچهها به او سنگ میزدند و فریاد او بلند میشد ولی امکان و توان برخاستن و دفاع یا تلافی نداشت. گاه بچههای کوچک و زنها از مشاهده چهره و هیکل عجیب و ترسناک او از وحشت جیغ زده و گریه میکردند. شهرت این غول عجیب الخلقه و کریه به تدریج به شهرستانهای دیگر فارس رسید و از نقاط دوردست به دیدن این به قول بعضی در آن زمان «انسان جن زده» میآمدند. خانواده وی برای درمان او از داروهای گیاهی مختلف، بخورها، ادعیه، جادو، اوراد رفع جن و شربتهای طلسم شکن استفاده میکردند.
به تدریج عدهای افراد زرنگ و فرصت طلب با موافقت خانواده وی به صورت اکیپ دور او را گرفته و ابتدا از هر تماشاچی پول میگرفتند و بعد اجازه نزدیک شدن و مشاهده این فرد غول مانند را میدادند و بدینوسیله ممر معاشی برای خانواده و دیگران بود. در سال ۱۳۰۱ شمسی آقای دکتر قربان، بنیانگذار و اولین رئیس دانشکده پزشکی شیراز سیاه خان را میبیند و از آن پس مرتب به دیدن او میرود و علاوه بر کمکهای مالی مکرر برایش دارو و غذا میبرد. گاه با درشکه و با زحمت او را به دانشگاه پزشکی میآوردند و دکتر قربان به علت مشکلات پیاده و سوار کردن سیاه خان، خود در داخل درشکه او را معاینه و درمانهای لازم را تجویز میکرد. به دستور دکتر قربان به علت مشکل بودن زندگی در کوچه و منزل وی را در بیمارستان سعدی شیراز متعلق به دانشکده پزشکی بستری میکنند.
سیاه خان تا پایان زندگی اش در بیمارستان به سر میبرد. این هیولای خوفناک با قدی به طول ۲۵۹ سانتی متر و هیکلی با وزن ۲۵۰ کیلوگرم به زندگی پررنج خود ادامه داد. دکتر قربان به علت نادر بودن این فرد در جهان و شرایط بسیار عجیب او خیلی به او علاقه مند شده بود و در آن زمان به پزشکان و دانشجویان میگفت «سیاه خان در عالم پزشکی گوهر شب چراغی است» وزن جمجمه او که ۷/۵ کیلوگرم بود، تحمل این سر بزرگ و ترسناک را روی گردن سیاه خان مشکل میکرد. به علت وزن فوق سنگین بدن و طول زیاد قد و ناهنجاری شدید مهرهها و گردن و کمر قادر به سرپا ایستادن نبود و برای این کار احتیاج به کمک حداقل ۴-۳ نفر قوی هیکل داشت.
همه مهرهها به همدیگر جوش خورده و یک ستون یک پارچه شده بودند لذا ستون مهرهها قادر به حرکت و چرخش به اطراف و یا خم شدن به هیچ سویی نبود. رشد عضلانی و اندام نرم به نسبت اسکلت استخوانی عجیب الخلقه ضعیف تر بود، لذا کلاً به نسبت لاغر به نظر میرسید و اگر وزن اندام نرم او به تناسب قد او بود، مسلماً وزن کلی بدنش به مراتب زیادتر از ۲۵۰ کیلوگرم میبود. چهره او با برجستگیهای عجیب استخوانی و فیگور خارق العاده خود حتی برای افراد بزرگسال نیز ترسناک و دلهره آور بود.
پیشانی او با رشد شدید و ضخیم استخوانی به طرف جلو به صورت دیواره متراکم افقی پیش آمده و سپس رشد خود را با همان ضخامت به طرف پایین و جلو ادامه داده و یک دیواره سخت ستبر استخوانی جلو چشمهای او را از جلو و اطراف تا روی لب بالا پوشانده بود. طوری که از طرف جلو قادر به دیدن فضا و منظره جلو خود نبود و فقط قادر به دیدن جلو انگشتان پای خود روی زمین بود. میدان دید او به علت وجود این دیواره کلفت استخوانی در جلو و پایین و دو طرف پیشانی در دو طرف چپ و راست نیز از بین رفته و قادر به دیدن محیط اطراف و پهلوهای چپ و راست نبود.
فک پایین به صورت تیغه کلفت استخوانی به طرف پایین و جلو پیشرفت کرده و چندین سانتی متر رو به جلو آمده است. استخوان پشت سر او نیز به طرف عقب و اطراف رشد و پیشروی کرده و با جوش خوردن به مهرههای بالای گردن دیواره سخت سایه بان مانند استخوانی به روی گردن و کمی در اطراف روی شانهها به وجود آورده بود. کتفها و شانهها مشابه دو تا باله پهن استخوانی ضخیم ماهی از چپ و راست و کمی هم به جلو پیشرفتگی پیدا کرده بود.
کف پاها کاملاً صاف و به علت کف بسیار پهن و دراز پاها موقع راه رفتن تلپ تلپ کف پا به زمین کوفته میشد. حالات و اخلاق و روحیات او شبیه بچهها بود. فردی عقب مانده و کم هوش بود. گاه حالات شدید امیال جنسی بدون کنترل و خجالت داشت. اشتهای او به غذا در حد ۴-۳ نفر انسان سالم پراشتها بود. قواره هیکل او خیلی عجیب و وحشتناک بود.
به علت عمل استخوان سازی شدید در ستون مهرهها کلیه مهرهها از بالا تا پایین به صورت یک چوب خشک و یک تکه استخوان سخت در آمده بود و به هیچ وجه امکان حرکت ستون مهرهها به اطراف و چرخش یا خمیده شدن مهره به جهتهای مختلف وجود نداشت این ستون یک پارچه مهرهها از بالا به طور کامل به گردن و جمجمه به طور فیکس جوش خورده بود و موجب شده بود گردن و سر و چهره هیچگونه حرکت و تکان و خمیدگی و چرخش را به هیچ طرفی نداشته باشد و در واقع تمام بدن به جز دستها و پاها به صورت یک قطعه استخوانی یک پارچه جوش خورده درآید درست شبیه رباط آهنی.
دیواره جمجمه از تمام اطراف رو به داخل محفظه جمجمه و نیز رو به فضای بیرون شدیداً رشد کرده و ضخیم شده بود و به علت این رشد جمجمه به طرف محفظه داخلی خود و کم شدن پیشرونده فضای داخلی جمجمه نتیجتاً مغز و محتویات داخل جمجمه از همه طرف تحت فشار شدید و دائمی دیواره فولادین قرار گرفته و موجب بروز مشکلاتی مثل عقب ماندگی، بیماریهای روانی و عصبی، تحریکات شدید طغیان دار جنسی، بی حوصلگی، عصبانیت، گریه و اشتهای سیری ناپذیر به غذا شده بود. سیاه خان سالها از بیماری مقاربتی و جلدی و ریوی رنج میبرد. در موارد عصبانیت مثل بچههای کوچک گریه میکرد، فریاد میکشید، ناسزا میگفت و گاه صدای گریه او نازک و بچه گانه میشد.
حجم جمجمه وی ۱۴۷۰ سانتی متر مکعب بود. طول دست او ۱۱۷ سانتی متر و طول پای او ۱۲۵ سانتی متر بود. به علت حجیم و سنگین بودن جمجمه و گردن و سنگین بودن هیکل او و فشار دائم این وزن زیاد روی ستون فقرات ستون مهرهها در ناحیه سینه و پشت به طرف عقب و کمی به سمت راست قوز برداشته بود. اگر این قوز وجود نداشت، قد کامل او بیش از ۲۵۹ سانتی متر فعلی میبود.
این غول عجیبالخلقه و هیولای روی زمین، به علت ذات الریه و سپسیس فوت میکند. دکتر قربان نه تنها به این غول که در دنیا مشابه نداشت در دوره حیاتش علاقه شدیدی داشت، بلکه بعد از مرگ او نیز او را دوست داشت و تأکید میکرد اسکلت کامل استخوانی او را به صورت سالم و یکپارچه برای مشاهده، مطالعه و پژوهش پزشکان و دانشجویان در محلی در اختیار آنان قرار دهد ولی جو فرهنگ مردم در آن زمان به ویژه جامعه روستایی و اعتقادات و باورهای آنان، مانعی بزرگ برای دخالت و تغییرات و یا تصاحب جسد سیاه خان میشد.
لذا دکتر قربان با ترفند مدبرانه و تحت عنوان تقبل مراسم دفن او و تعهد کلیه هزینه و تشریفات حمل و نقل و غسل و کفن او از طرف دانشکده پزشکی و حتی برای آرامش فامیل او تا حدی بزرگداشت و احترام مرحوم، جسد او را برای چندسال در محلی مخفی و ناشناخته که حتی خیلی از پرسنل در دانشکده و اطرافیان دکتر قربان و هیچ یک از خانواده مرحوم سیاه خان اطلاع نداشتند، نگهداری کرده و بعد از عودت فامیل او به روستای خود و پس از اینکه آبها از آسیاب ریخته شد و تا حدودی خاطره او به فراموشی سپرده شد، و دیگر پیگیری و ادعایی وجود نداشت، بعداز چندسال جسد او را بیرون آورده و به بخش آناتومی دانشکده پزشکی (در محلی محفوظ و محرمانه) برد و طی عملیات پزشکی و بهداشتی و ضدعفونی کلیه نسوج نرم بیرون و اندرون بدن را حذف و پاک و خارج کرده و اسکلت استخوانی یک پارچه و سالم و کامل او را پس از پروسسهای علمی آماده کرده و در یک اتاقک شیشهای محفوظ و محکم و بدون دسترس لمس به آن در معرض مشاهده همگانی در سالن ورودی دانشکده پزشکی شیراز در بالای پلههای ورودی قرار داد. هم اکنون هیولای غول آسای وحشتناک در این محل در جلو چشم همه بازدیدکنندگان و پژوهشگران با احترام سرپا ایستاده است و همه افراد میتوانند با او ملاقات کنند و از عجایب خلقت خدا بازدید کنند. او دیگر درد و رنجی ندارد و راحت و محکم با چهره کریه و ترسناک خود با قامت راست ایستاده است.
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:ماجرای زندگی یک ایرانی عجیبالخلقه!!, | 13:40 | نویسنده : علیرضا |
یک مردم تایلندی به نام «چادیل دفی» طی پیامی از دوستان خود دعوت کرد تا روز ۴ ژانویه در مراسم ازدواج خود و همسر مرده اش حضور پیدا کنند.
این ازدواج چند هفته ی قبل و در یکی از مناطق شمال تایلند صورت گرفت. در این مراسم چادیل ۲۸ ساله با جسد نامزدش «سارینا کامسوک» که وی قبل از مرگ ۲۹ سال داشت ازدواج کرد. گفتنی است سارینا بر اثر سانحه ی تصادف در شب سال نو میلادی به شدت زخمی شده و به یکی از بیمارستانهای تایلند منتقل شد اما به دلیل ازدحام جمعیت دیر به ICU منتقل شده و جان خود را از دست داد.
این خبر بر روی شبکه های اینترنتی به سرعت گسترش یافت و هزاران نفر با ارسال پیامهای مختلف با این داماد تایلندی ابراز همدردی کردند. این دو قرار بود پیشتر ازدواج کنند اما به دلیل ادامه تحصیل چاریل به تعویق افتاده بود.
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:ازدواج عجیب مردی با معشوقه مرده اش!!, | 13:40 | نویسنده : علیرضا |
به گزارش ایران ناز به نقل از ایسنا، به نوشته روزنامه اماراتی الاتحاد، هدی بن عامر كه به مدت 27 سال یكی از بزرگترین اركان ایجاد رعب و وحشت در میان لیبیاییها و مهمترین جلاد نظام معمر قذافی، رهبر لیبی محسوب میشد در منطقه غربی طرابلس دستگیر شد.
هدی بن عامر در اعدام بسیاری از شخصیتهای مخالف نظام قذافی دست داشت و در ابتدا خود عامل اجرای احكام اعدام بود. وی هنگام اعدام الصادق حامد الشویهدی، یكی از مخالفان قذافی در سال 1984 مشهور شد. بن عامر ابتدا صندلی را از زیر پای الشویهدی مقابل چشمان هزاران تن از مردم لیبی كشید اما با مشاهده اینكه وی هنوز نمرده همانند دیوانهها پاهای قربانی را به سمت پایین میكشید تا جانش را بگیرد. گفته می شود الشویهدی بعد از پایین آوردن از چوبه دار هنوز زنده بود اما عاملان قذافی در بیمارستان با فرو كردن یك جوراب پر از شن در دهانش وی را خفه كردند.
بعد از این ماجرا بن عامر به شدت به قذافی نزدیك شد تا آنجا كه مراسم عروسی وی را خود قذافی برگزار كرد. بن عامر كم كم به عامل وحشت مردم لیبی و یك ابزار مهم در دست قذافی برای ایجاد رعب و وحشت تبدیل شد. وی تعداد زیادی از مخالفان قذافی را دار زد به گونهای كه در لیبی به «اعدام گر» مشهور شده بود. از جمله كارهای وی اعدام هفت دانشجوی مخالف قذافی در یك روز بود. شهرت بن عامر تا حدی بود كه یكی از انقلابیون لیبی در مصاحبه تلویزیونی خود اظهار كرد: اگر ما شكست بخوریم هدی بن عامر همه ما را دار خواهد زد. بن عامر پستهای كلیدی زیادی در لیبی به دست آورد كه آخرین آنها دبیركل كمیته ملی سازمان بازرسی و مراقبت لیبی بود.
وی همچنین در سال 2008 به عنوان معاون پارلمان لیبی برگزیده شد و در سال 2009 به ریاست پارلمان رسید. بن عامر دو دوره به عنوان شهردار شهر بنغازی برگزیده شد هرچند به شدت با مردم این شهر دشمنی داشت. وی یك بار در سخنرانیهای خود اعلام كرده بود: "در بنغازی هیچ مردی وجود ندارد و من تنها مرد این شهر هستم". بن عامر كسی بود كه در سال 2008 دستور شلیك به سمت تظاهركنندگانی كه در اعتراض به كاریكاتورهای توهین آمیز به پیامبر(ص) از سوی دانماركیها به خیابانها آمده بودند را صادر كرد و در واقع همین امر بود كه به انقلاب لیبی انجامید.
وی كه به شیطانی در لباس یك زن نیز مشهور بود عملیاتهای مخفی علیه مخالفان لیبی و ترور آنها را رهبری میكرد و همواره یك كلت تمام اتوماتیك با خود حمل میكرد به گونهای كه لیبیاییها از راه رفتناش هم میترسیدند. بن عامر در اعدام مخالفان قذافی بسیار بیرحم بود و در واقع هیچ كس به اندازه وی نمیتوانست در دل مردم لیبی رعب و ترس ایجاد كند. نام بن عامر در لیست 38 نفری بود كه از سوی انقلابیون تحت تعقیب قرار داشتند و بالاخره در روز جمعه در شهر طرابلس به دست انقلابیون افتاد.
به گزارش ایران ناز به نقل از ایسنا، به نوشته روزنامه اماراتی الاتحاد، هدی بن عامر كه به مدت 27 سال یكی از بزرگترین اركان ایجاد رعب و وحشت در میان لیبیاییها و مهمترین جلاد نظام معمر قذافی، رهبر لیبی محسوب میشد در منطقه غربی طرابلس دستگیر شد.
هدی بن عامر در اعدام بسیاری از شخصیتهای مخالف نظام قذافی دست داشت و در ابتدا خود عامل اجرای احكام اعدام بود. وی هنگام اعدام الصادق حامد الشویهدی، یكی از مخالفان قذافی در سال 1984 مشهور شد. بن عامر ابتدا صندلی را از زیر پای الشویهدی مقابل چشمان هزاران تن از مردم لیبی كشید اما با مشاهده اینكه وی هنوز نمرده همانند دیوانهها پاهای قربانی را به سمت پایین میكشید تا جانش را بگیرد. گفته می شود الشویهدی بعد از پایین آوردن از چوبه دار هنوز زنده بود اما عاملان قذافی در بیمارستان با فرو كردن یك جوراب پر از شن در دهانش وی را خفه كردند.
بعد از این ماجرا بن عامر به شدت به قذافی نزدیك شد تا آنجا كه مراسم عروسی وی را خود قذافی برگزار كرد. بن عامر كم كم به عامل وحشت مردم لیبی و یك ابزار مهم در دست قذافی برای ایجاد رعب و وحشت تبدیل شد. وی تعداد زیادی از مخالفان قذافی را دار زد به گونهای كه در لیبی به «اعدام گر» مشهور شده بود. از جمله كارهای وی اعدام هفت دانشجوی مخالف قذافی در یك روز بود. شهرت بن عامر تا حدی بود كه یكی از انقلابیون لیبی در مصاحبه تلویزیونی خود اظهار كرد: اگر ما شكست بخوریم هدی بن عامر همه ما را دار خواهد زد. بن عامر پستهای كلیدی زیادی در لیبی به دست آورد كه آخرین آنها دبیركل كمیته ملی سازمان بازرسی و مراقبت لیبی بود.
وی همچنین در سال 2008 به عنوان معاون پارلمان لیبی برگزیده شد و در سال 2009 به ریاست پارلمان رسید. بن عامر دو دوره به عنوان شهردار شهر بنغازی برگزیده شد هرچند به شدت با مردم این شهر دشمنی داشت. وی یك بار در سخنرانیهای خود اعلام كرده بود: "در بنغازی هیچ مردی وجود ندارد و من تنها مرد این شهر هستم". بن عامر كسی بود كه در سال 2008 دستور شلیك به سمت تظاهركنندگانی كه در اعتراض به كاریكاتورهای توهین آمیز به پیامبر(ص) از سوی دانماركیها به خیابانها آمده بودند را صادر كرد و در واقع همین امر بود كه به انقلاب لیبی انجامید.
وی كه به شیطانی در لباس یك زن نیز مشهور بود عملیاتهای مخفی علیه مخالفان لیبی و ترور آنها را رهبری میكرد و همواره یك كلت تمام اتوماتیك با خود حمل میكرد به گونهای كه لیبیاییها از راه رفتناش هم میترسیدند. بن عامر در اعدام مخالفان قذافی بسیار بیرحم بود و در واقع هیچ كس به اندازه وی نمیتوانست در دل مردم لیبی رعب و ترس ایجاد كند. نام بن عامر در لیست 38 نفری بود كه از سوی انقلابیون تحت تعقیب قرار داشتند و بالاخره در روز جمعه در شهر طرابلس به دست انقلابیون افتاد.
به گزارش ایران ناز به نقل از ایسنا، به نوشته روزنامه اماراتی الاتحاد، هدی بن عامر كه به مدت 27 سال یكی از بزرگترین اركان ایجاد رعب و وحشت در میان لیبیاییها و مهمترین جلاد نظام معمر قذافی، رهبر لیبی محسوب میشد در منطقه غربی طرابلس دستگیر شد.
هدی بن عامر در اعدام بسیاری از شخصیتهای مخالف نظام قذافی دست داشت و در ابتدا خود عامل اجرای احكام اعدام بود. وی هنگام اعدام الصادق حامد الشویهدی، یكی از مخالفان قذافی در سال 1984 مشهور شد. بن عامر ابتدا صندلی را از زیر پای الشویهدی مقابل چشمان هزاران تن از مردم لیبی كشید اما با مشاهده اینكه وی هنوز نمرده همانند دیوانهها پاهای قربانی را به سمت پایین میكشید تا جانش را بگیرد. گفته می شود الشویهدی بعد از پایین آوردن از چوبه دار هنوز زنده بود اما عاملان قذافی در بیمارستان با فرو كردن یك جوراب پر از شن در دهانش وی را خفه كردند.
بعد از این ماجرا بن عامر به شدت به قذافی نزدیك شد تا آنجا كه مراسم عروسی وی را خود قذافی برگزار كرد. بن عامر كم كم به عامل وحشت مردم لیبی و یك ابزار مهم در دست قذافی برای ایجاد رعب و وحشت تبدیل شد. وی تعداد زیادی از مخالفان قذافی را دار زد به گونهای كه در لیبی به «اعدام گر» مشهور شده بود. از جمله كارهای وی اعدام هفت دانشجوی مخالف قذافی در یك روز بود. شهرت بن عامر تا حدی بود كه یكی از انقلابیون لیبی در مصاحبه تلویزیونی خود اظهار كرد: اگر ما شكست بخوریم هدی بن عامر همه ما را دار خواهد زد. بن عامر پستهای كلیدی زیادی در لیبی به دست آورد كه آخرین آنها دبیركل كمیته ملی سازمان بازرسی و مراقبت لیبی بود.
وی همچنین در سال 2008 به عنوان معاون پارلمان لیبی برگزیده شد و در سال 2009 به ریاست پارلمان رسید. بن عامر دو دوره به عنوان شهردار شهر بنغازی برگزیده شد هرچند به شدت با مردم این شهر دشمنی داشت. وی یك بار در سخنرانیهای خود اعلام كرده بود: "در بنغازی هیچ مردی وجود ندارد و من تنها مرد این شهر هستم". بن عامر كسی بود كه در سال 2008 دستور شلیك به سمت تظاهركنندگانی كه در اعتراض به كاریكاتورهای توهین آمیز به پیامبر(ص) از سوی دانماركیها به خیابانها آمده بودند را صادر كرد و در واقع همین امر بود كه به انقلاب لیبی انجامید.
وی كه به شیطانی در لباس یك زن نیز مشهور بود عملیاتهای مخفی علیه مخالفان لیبی و ترور آنها را رهبری میكرد و همواره یك كلت تمام اتوماتیك با خود حمل میكرد به گونهای كه لیبیاییها از راه رفتناش هم میترسیدند. بن عامر در اعدام مخالفان قذافی بسیار بیرحم بود و در واقع هیچ كس به اندازه وی نمیتوانست در دل مردم لیبی رعب و ترس ایجاد كند. نام بن عامر در لیست 38 نفری بود كه از سوی انقلابیون تحت تعقیب قرار داشتند و بالاخره در روز جمعه در شهر طرابلس به دست انقلابیون افتاد.
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:دستگیری خطرناک ترین زن خاورمیانه, | 13:40 | نویسنده : علیرضا |
روزنامه ایران:دختر 8 ساله ساروی دو برابر دیگر همکلاسیهایش قد و وزن دارد و قدرت وی در بلند کردن اجسام به اندازه یک قهرمان وزنهبرداری است. یک دختر 8 ساله ساروی قادر است مادر 126 کیلویی خود را روی دوشش سوار کرده و وی را با خود از اتاقی به اتاق دیگر ببرد.
این دختر فاطمه نادری نام دارد و در محله آرامگاه ساری زندگی میکند. فاطمه دانشآموز کلاس سوم ابتدایی دبستان شهید والفجر ساری است و برخلاف جثه بزرگی که نسبت به همسن و سالان خود در مدرسه دارد هرگز دختر پرخوری نیست و تقریباً به اندازه همکلاسیهای خود غذا میخورد. هنوز درباره اینکه راز انرژی بیش از حد در بدن وی ناشی از چیست؟
بررسی صورت نگرفته است اما همه معلمان و همکلاسیهایش بر این باور تأکید دارند که فاطمه قدرتی برابر با یک ورزشکار حرفهای وزنهبرداری دارد و توان اصلیاش در پاهای قدرتمندی است که خدا به وی عطا کرده است. پی بردن اینکه انرژی غیر عادی در بدن این دختر چگونه تولید میشود نیاز به بررسیهای تخصصی دارد اما اکنون در کمال سلامت است و مثل دانشآموزان دیگر درس میخواند و به مدرسه میرود.
به گزارش ایران ناز معصومه اصانلو، مادر این دختربچه درباره چگونگی کشف این خصوصیت خارقالعاده فاطمه میگوید: سال 1380 ازدواج کردم و فاطمه در سال 1382 متولد شد. وزن و اندازهاش به هنگام تولد بزرگتر از بقیه نوزادان بود. در حالی که دخترم تازه شروع به راه رفتن کرده بود متوجه شدیم به طرز عجیبی علاقهمندی برای بلند کردن اشیای سنگین دارد.
به طور مثال در سن دوسالگی گاز پیک نیک را از زمین بلند میکرد. اوایل از ترس اینکه مبادا با این کار به دخترم آسیبی برسد سعی میکردیم وی را از انجام اینگونه کارها منع کنیم اما همواره وی از کوچک ترین فرصت برای بلند کردن اجسام از روی زمین استفاده میکرد. وی افزود: بر خلاف مقدار غذایی که فاطمه در روز میخورد وزن وی به طور مرتب بالا میرفت و جثهاش از سایر همسن و سالانش بیشتر و بزرگتر میشد تا اینکه وی را در پیش دبستانی ثبتنام کردیم.
یکی از مربیان مدرسه وقتی علاقهمندی پنهان دخترم به بلند کردن اجسام سنگین را دید پس از چند بار تست گرفتن ما را به مدرسه احضار کرده و در اینباره پرس و جو کرد و خواست تا این مسأله را جدیتر پیگیر باشیم. از آن روز تاکنون بارها به شیوههای مختلف او را مورد آزمایش قرار دادیم و متوجه شدیم که خداوند در وجود دخترم نیرویی را قرار داده و با آن وی را قادر میسازد اشخاص و اجسامی که حرکت دادنش برای افراد بزرگسال مشکل و گاه محال است را به راحتی جابه جا کند.
مثلاً او میتواند یک انسان تا وزن 80 کیلو را روی دوشش سوار کرده و دور اتاق بچرخاند یا اینکه مرا که 126 کیلوگرم وزن دارم را با استفاده از یک چارپایه روی دوش خود سوار کرده و چند متر راه برود.
دخترم را برای ثبتنام در کلاسهای جودو به باشگاه بردم ولی بعداز چهار ماه چون علاقهای برای ادامه این ورزش نشان نداد از باشگاه بیرون آمد. وی میگوید: عاشق وزنهبرداری و بلند کردن اجسام است اما به هر جا که تصور میکردیم بتوانند در این باره کمکی به ما کنند سر زدیم ولی جوابی نگرفتیم. چون اینجا میگویند ورزشی به نام وزنهبرداری زنان وجود ندارد.
دخترم طوری است که باید هر روز انرژی زیاد خود را با بلند کردن اجسام تخلیه کند و اگر مانع شویم عصبانی شده و به در و دیوار مشت میزند یا پرخاش کرده و به سر ما داد و فریاد میکند. فاطمه دختر 8 ساله ساروی نیز دراینباره میگوید: عاشق بلند کردن اجسام از روی زمین هستم. وقتی مادرم در خانه نیست همه کارهای خانه را انجام میدهم اما اصلاً خسته نمیشوم. یک روز در ایام محرم بود و مسئولان مدرسه برای همه بچههای اول تا پنجم آش نذری درست کرده بودند.
من داشتم برای خوردن آب میرفتم مدیر و ناظم میخواستند دیگ بزرگ آش را جابه جا کنند اما زورشان نمیرسید. من کنارشان رفتم و یک طرف دیگ را گرفتم. آنها هم طرف دیگر را بلند کردند. همه از اینکه دختری به سن من میتواند اجسام به این سنگینی را بلند کند تعجب کردند.
هر بار که زنگ ورزش داریم چون من از دویدن زود خسته میشوم وسط حیاط میایستم و دو سه تا از دوستانم دست همدیگر را میگیرند و من آنها را دور خودم میچرخانم. اوایل بچهها از این کار میترسیدند اما الآن دیگر صف میایستند تا من آنها را بچرخانم. از فاطمه میپرسیم از اینکه اجسام سنگین را روی دوش خود میگذاری بدنت درد نمیکند، پاسخ میدهد: اصلاً دردی را احساس نمیکنم.
من فقط وقتی تند میدوم خسته میشوم. حالا فاطمه 73 کیلو وزن دارد، تقریباً دو برابر همسن و سالان خودش، جثهاش هم از همه بچههای کلاسش بزرگتر است. این دختر بچه عاشق خوردن تخممرغ و املت است. هرروز صبحانه را کامل خورده و به مدرسه میرود. درسش تقریباً خوب است اما خودش میگوید از ریاضی خیلی خوشش نمیآید. اصلاً بچه خارقالعادهای از نظر مقاومت بدنی در برابر بیماری نیست و به گفته مادرش تقریباً همانند همه بچهها سرما میخورد و مریض میشود. اکنون 142 سانتیمتر قد دارد و تنها بچه خانواده است.
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
زن چاقی که با نشستن برروی همسرش درآمریکا، او را به قتل رسانده بود، 3 سال تحت نظر خواهد بود و 100 ساعت نیز باید کار اجتماعی انجام دهد.
این زن 136 کیلویی روز حادثه بعد از درگیری بر روی شوهرش که فقط 55 کیلو وزن داشت، نشست و او را له کرد و به قتل رساند. این حادثه در تابستان گذشته، زمانی که این زن و شوهر با هم درگیر شده بودند، رخ داد. آنها 3 فرزند دارند.
زن آمریکایی در دادگاه از اینکه پدر فرزندانش را له کرده بود، ابراز تاسف کرد و گفت: میخواهم این را فقط بگویم که به راستی متأسف هستم.
قاضی دادگاه پس از بررسی این پرونده اعلام کرد: زن آمریکایی 3 سال تحت نظر خواهد بود. همچنین او باید 100 ساعت کار اجتماعی انجام دهد.
خانواده مقتول خشم و غضب خود را نسبت به تصمیم قاضی ابراز کردند. یکی از خواهران مقتول در این باره گفت: احساس میکنم در اینجا عدالتی وجود ندارد.
موضوعات مرتبط: عکس و مطالب جالب ، ،
برچسبها:
تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:باز هم جرأت دارید دنبال خانم های چاق باشید, | 13:40 | نویسنده : علیرضا |














































لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید